نمونه‌ جالب و بی سابقه‌ای از گزارش جنگ در ضمن داستان شیرین زندگی

کتابی خواندنی از زندگی شهید سپهبد صیاد شیرازی، که آقا برای آن تقریظ نوشت

شما یادتان نیست. آن‌وقت‌ها یا به دنیا نیامده بودید یا احتمالاً کوچک‌تر از آن بودید که دشواری خبر را درک کنید. آفتاب بهاری صبح بیست‌ویک فروردین‌ماه ۱۳۷۸تازه زده بود که کمر مردم، زیر بار سنگین خبر شکست: «سپهبد علی صیاد شیرازی را ترور کردند». ایران سیاه‌پوش شد و بوسۀ بغض‌آلود حضرت آقا بر تابوت شهید در ستاد کل نیروهای مسلح، تا مدت‌ها از یادها نرفت.

          

۱- کوه‌های کردستان، جلگۀ خوزستان

آن روزها، حدود یک دهه از پایان جنگ گذشته بود. یاد دلاوری‌ها و رشادت‌های امیر سپهبد در کوه‌های کردستان و جلگۀ خوزستان در مقابل بعثی‌ها، دموکرات‌ها و کومله‌ها در ذهن‌ها روشن بود. در این روزهای معاصر شما اما، شاید نام صیاد شیرازی ذهنتان را ببرد پیش یکی از اتوبان‌های تهران، یکی شبیه همت، یکی شبیه چمران. البته خدا را چه دیدی؟! اصلاً شاید خیلی هم بهتر از ما و خیلی فراتر از نام اتوبان‌ها، شهید صیاد شیرازی را بشناسید! چه‌بهتر! حالا خوب‌تر می‌توانیم از کتابی حرف بزنیم که صیاد دل‌ها را بیشتر و دقیق‌تر به ما می‌شناساند.

   
۲- جایی خیلی نزدیک‌تر

«در کمین گل سرخ» را اولین بار انتشارات سورۀ مهر در سال ۱۳۸۴ چاپ کرد؛ اما در طول این سال‌ها، عشق و شناخت مردم نسبت به شهید صیاد شیرازی آن‌قدر بیشتر شده که حالا، در اولین ماه از سال ۱۳۹۸، کتاب به چاپ بیست‌وسوم رسیده است. بر پیشانی‌‌نوشت کتاب، با این عنوان مواجه می‌شویم: «روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی» و تصویر چهرۀ خندان او را می‌بینیم که انگار از آسمان یا حتی از جایی خیلی نزدیک‌تر، از لابه‌لای صفحات زندگی‌نامه‌اش، به ما لبخند می‌زند.
«محسن مؤمنی» این‌ کتاب را در ۳۸۰صفحه و پنج ‌بخش نوشته و با اتکا به مصاحبه‌های خود شهید در زمان حیاتش و ماه‌ها پژوهش و مصاحبه با دوستان و هم‌رزمان او پس از شهادتش، از کودکی او تا زندگی و کارش در سال‌های پس از جنگ را برایمان روایت کرده است. خوبی‌اش این است که به سبب انتخاب دو راوی، یکی خود نویسنده و دیگری، خود شهید (با نقل‌قول‌های مستقیم از همان مصاحبه‌ها که گفتم) گاه و بیگاه در این کتاب، صدای خود علی صیاد شیرازی را می‌شنویم و جملات خود خودش را می‌خوانیم. تو بگو انگار آمده کنارمان نشسته و دارد خاطراتش را برایمان تعریف می‌کند؛ شاید که صدق کلام آشنای خودش بهتر در جان ما اثر کند و بیشتر شبیه او شویم.
بگذارید حرف به درازا نکشد و بگذاریم این ‌ُمُشک، خود ببوید. آنچه در ادامه می‌آید، بخش‌های کوتاه به نمایندگی از پنج فصل این کتاب است؛ از در کمین گل سرخ.

   
۳- فقط پنج دقیقه

«زمزمۀ دیگری که خیلی خطرناک هم بود، این بود که می‌گفت: «نکند شما اُمُل بار آمده‌اید، نکند شما عقب‌افتاده هستید. اوضاع تغییر کرده و این را جامعه نمی‌پسندد که مادر و خواهر آدم چادری باشند... این تقدیر چقدر زیباست و چقدر تعیین‌کننده برای سرنوشت انسان که اگر خدا بخواهد، شخص واقعاً هدایت می‌شود! این حالت سرخوردگی و ضربه خوردن و برسر دوراهی ‌بودن من، فقط پنج دقیقه طول کشید... یک‌دفعه آرامش به من دست داد و برگشتم به حال خودم و به ایمان خودم و این بار، محکم‌تر! 
این هم یکی دیگر از مصادیق بارز نقش نماز. چون ما فقط نماز می‌خواندیم. به این‌ ترتیب، این ‌نماز این‌جور جاها خودش را نشان می‌داد و امداد الهی ظاهر می‌شد و ما را در مسیری که در معرض پرتگاه بود، حفظ می‌کرد(صص ۳۰-۳۱)».
«رفتیم آمریکا. خدا می‌داند پیوندمان با قرآن از یک‌طرف و زمینۀ ایجاد شدن بحث با آمریکایی‌ها روی مذهب و اسلام از طرف دیگر. اصلاً ما احساس امنیت کرده بودیم از نظر وضع خودمان.
         

۴- عجب صفایی داشت

با همین‌ حالی که داشتم، روزی یک ‌صفحه قرآن عربی، ترجمه می‌خواندم. مثل این بود که قرآن دارد با ما حرف می‌زند و لحظه‌به‌لحظه اسلام بیشتر برایم معنی پیدا می‌کرد و خودم را شارژ می‌کردم... افق را رفتم از روزنامۀ آمریکایی «سان‌رایز و سان‌ست» درآوردم و بر اساس آن اذان را حساب کردم... در اتاقی که داشتیم، سحری درست می‌کردیم، افطار آماده می‌کردیم. بیشتر شیر و لبنیات بود. عجب صفای معنوی‌ای داشت! (ص۵۹)».

  
۵- هنر بزرگ

«در ابتدای ستون اول، سرگرد صیاد، در نفربر فرماندهی نشسته بود و زیر لب، دعای فرج را زمزمه می‌کرد... این ‌نخستین ‌بار بود که یک‌ کاروان قدرتمند نظامی با نیروهایی از سه ‌سازمان مختلف به جنگ می‌رفت. طبیعی است که سازماندهی و هماهنگی این‌ نیروهای ظاهراً ناهمگون در کوهستان، هنر بزرگی بود که تنها از صیاد ساخته بود... آنان آن ‌روز به‌راحتی توانستند تا نزدیکی‌های شهر پیش بروند (ص۱۳۸)».

  
۶- اتاق جنگ

«وقتی که بنی‌صدر گمان می‌کرد همۀ درها را به روی صیاد شیرازی بسته است تا او نتواند در جنگ دخالتی داشته باشد، او از در دیگری وارد شد که روح بنی‌صدر و مشاورانش هم خبردار نشد!
...به‌زودی در اتاق جنگ در یکی از ساختمان‌های خیابان پاسداران، تشکیل شد و برای تعدادی از نیروهای سپاه، دورۀ یک‌ماهۀ آموزش نقشه‌خوانی و مسائل مربوط به شناسایی و طرح و عملیات توسط تعدادی از اساتید ارتشی برقرار شد. در کنار این، بیشتر وقت صیاد به طرح و بررسی عملیاتی بود تا بتوانند آبادان را از محاصره دربیاورند. این فرمان امام بود... (ص۲۱۳)».

۷- در انتظار ‌روز موعود

«پایان جنگ برای علی صیاد شیرازی، آغاز خیزش به سوی دنیا به بهانۀ زندگی نبود. مگر از منظر یک ‌مؤمن، تمام لحظات تلخ و شیرین جنگ، مملو از جلوه‌های زندگی نبود که اکنون برای جبران عقب‌ماندگی‌های آن، دست از پا نشناسد! او مانند دیگر رزمندگان مؤمن، به عهدی که با خدای خود بسته بود، صادق بود و در انتظار آن ‌روز موعود، سر از پا نمی‌شناخت (ص۳۶۶)».

             اگر مایل بودید می توانید حمایت (بدون هزینه) خود را از طریق کلیک بر کلمه #حامی_باشیم  و با رد تبلیغ انجام دهید.